۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه

پیام سال

https://www.youtube.com/watch?v=bJdVwgPn9V4
در این آخرین روزها و لحظات سال 92، یکی از زیباترین جملات سال رو در این فیلم کارتونی شنیدم. "اعتماد به نفس بدون شخصیت خطرناک است". البته همیشه باید تا حد ممکن از آدمهای بی شخصیت و با اعتماد به نفس کاذب دوری کرد. 

۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

آیین ایرانی چهارشنبه سوری نیز همچون نوروز بایستی جهانی شود!



آیین ایرانی چهارشنبه سوری نیز همچون نوروز بایستی جهانی شود!


این مینیاتور زیبا و دیرین، زینت بخش سرای زیبای چهل ستون اصفهان است.
سرایی که جایگاه پذیرش میهمانان و سفرای بیگانه در دوران شاهنشاهی صفویان بود و در زمان شاه عباس دوم صفوی بنیاد شد....این مینیاتور نشان گر آیین دیر پا و کهن ....چهارشنبه سوری ....است..و می توان شادی و پایکوبی و آتش افروزی را در آن مشاهده کرد.آیینی که از دیر باز در ایران و پاره ای از سرزمینهای پیرامونی ایران برگزار می شد...گروهی پیرامون تاریخ دقیق این جشن ایرانی اختلاف دیدگاه دارند..اما پیرامون سه نکته شکی نیست..1-آیینی به تمامی ایرانی است...2...هر جایی که فرهنگ ایرانی رسوخ کرده برگزار می شود...3-پیشینه ای چندین هزار ساله دارد....گروهی بر این باورند که به دلیل گاه شماری ویژه ایران پیش از اسلام ،و واژه ..چهارشنبه ..در این جشن...آیینی نسبتا جدید و هزار ساله است.اما با بررسی شاهنامه فردوسی آشکار می شود که در آن روز هفته یاد شده است و آنهم در داستانی که به زمان ساسانی بازمی گردد... فردوسی چنین سروده است....ستاره شمر گفت بهرام را که در «چارشنبه» مزن کام را
اگر زین بپیچی گزند آیدت همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُد درمیان سپاه از این روی و زان روی بُد رزمگاه
بشد "چارشنبه" هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی می و رود و رامشگر و خوردنی
ز جیحون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختن
...در بسیاری از شهر ها و روستا های ایران ، تمامی چهار سه شنبه اسفند ماه آیین چهارشنبه سوری را برگزار می کنند....اگر چه قالب مراسم ،که همان آتش افروزی و فال گیری و آب برداری از رود خانه ها در صبح فردای چهارشنبه سوری و قاشق زنی...نشان از آن دارد که سنت های دیر پای ایرانی تا چه میزان نشانه ای است بر یکپارچگی دیرین مردمان ملت ایران که هر نمایه فرهنگی اش دلیل و گواه روشنی است بر استواری پیوستگی های ملی و هویت دیر پای ایرانی.

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

نوروز






دربارهٔ پیدایش نوروز و مناسبت تاریخی آن داستان‌ها و روایات متفاوت بسیار است. در غالب این داستان ها پیدایش نوروز به زمان پیشدادیان نسبت داده شده و از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی به عنوان بنیان‌گذار این جشن یاد گردیده‌است. فردوسی در این زمینه چنین سروده است:
همه کردنی‌ها چوآمد پدید
به گیتی جز از خویشتن ندید
چو آن کارهای وی آمد به جای
ز جای مهین برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشناخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر تخت او
فرو مانده از فرهٔ بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمزو فرودین
بر آسوده از رنج تن دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
گیرشمن باستان شناس فرانسوی در مورد مراسم نوروز در دربار هخامنشیان نوشته‌است همه چیز در تخت جمشید برای بزرگداشت این جشن ملی بنا شده‌است. پیش از انجام تشریفات نوروز، بزرگان شاهنشاهی و نمایندگان کشورها به تخت جمشید می‌آمدند و در دشت وسیع مرودشت که رود پلوار از میان آن می گذرد و در مغرب تخت جمشید قرار گرفته هزاران خیمه می‌زدند. در نمای خارجی پلکان تخت جمشید اشخاصی که در تشریفات نوروز شرکت دارند، نشان داده شده‌اند. در این سنگ برجسته‌ها نمایندگان ۲۳ ملت تابع شاهنشاهی و درباریان پارسی و مادی به همراه اسب‌ها و گردونه‌های پادشاهی و سربازان شوشی دیده می‌شود.[1]
در تمام دوران ساسانی نوروز جشن ملی همهٔ ایرانیان به شمار می‌رفته‌است. به همین جهت حتی مردمی که پیرو آئین زرتشت نبوده‌اند اما در حوزهٔ حکمرانی ایران زندگی می‌کردند، مانند آرامیان مغرب ایران آن روزگار، گرجیان، ارمنیان و ملل دیگر قفقاز در آن شرکت داشته و برخی از مراسم آن را در زندگی خود وارد کرده‌اند و حتی برخی از مراسم این جشن در مراسم مذهبی ارمنستان و گرجستان راه یافته‌است. برخی از مورخان در ضمن شرح رسوم درباری مدت این جشن را در دوران ساسانی یک ماه نوشته‌اند. بدیهی است که این امر مستلزم آن نبوده که همهٔ مردم یک ماه تمام جشن بگیرند، بلکه فقط در پنج روز اول همگی جشن برپا می‌کردند.[2]

خیام در نوروزنامه پیدایش نوروز را از زمان جمشید (نخستین انسان در اساطیر مزدیسنا) دانسته‌است.[3].



۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

بینوا و شیخ حسن

بینوایی، شیخ حسن را دید و دامانش گرفت شیخ گفتا: «ای برادر این عبا، افسار نیست؟» گفت: «می‌دانم، ولی دارم سؤالی از شما» گفت: «اکنون فرصتِ پاسخ، در این دیدار نیست» گفت: « از فقر و گرانی، جان ما آمد به لب » گفت: «می‌دانم، گرانی قابل انکار نیست» گفت: «می‌دانی حسن؟ پس زودتر کاری بکن» گفت: «مشغولم، ولی سخت است، ره هموار نیست» گفت: «پس این قیمت بازار را تثبیت کن» گفت: «با بازار، ما را قدرت پیکار نیست» گفت: «حرفی لااقل از قطع یارانه نزن» گفت: «اما در خزانه، درهم و دینار نیست» گفت: «پس کِی میگشاید آن کلیدت قفل‌ها؟» گفت: «بی‌تابی مکن، صبرت چرا بسیار نیست؟» گفت: «صبر ما گذشت از حضرت ایوب هم» گفت: «عمر نوح پیدا کن، اگر دشوار نیست!» گفت: «دیدار اوباما را نرفتی، پس چرا؟» گفت: «ما را رخصت این وصل در انظار نیست!» گفت: «پس کِی بشکند این حلقه‌ی تحریم‌ها؟» گفت: «دشوار است، کار یک نفر، یک بار نیست!» گفت : «شیخا! پس چه شد آزادی زندانیان؟» گفت: «با حکم قضایی، هیچ ما را کار نیست» گفت: «اکنون مصلحت را در چه می‌بینی حسن؟» گفت: «ساکت باش، چون سودی در این اشعار نیست!»

شعر از: محسن مردانی